خودم دوست ندارم همش با حال بد بیام اما خب دوست داشتم اینجا..یه مقدار خودمو خالی کنم:)ولی وقتی وقت درد و دل میشه نمی‌دونم چی بگم باید از کجا شروع کنم و باید کدوم رو بگم!؟فقط همیشه عمیقا این درد رو حس میکنم حس دور انداخته شدن اینکه همیشه میبینم چقدر دارم خودم رو وقف دیگران میکنم اما هرچه بیشتر عشق میورزم.!بیشتر دور انداخته میشم خب مثل اینکه زیادی شدم!.اره درستش اینه...واقعا نمی‌دونم دیگه باید چیکار کنم؟چجوری خودم رو ثابت کنم؟اوم.ولی من هرکاری که کنم!..قرار نیست بهترین کسی باشم قرار نیست تا ابد برای هیچکس خوب باشم!واقعا نمیتونم خودم رو درک کنم..چرا اینقدر احمقم؟
من بعضی رفتارا رو دارم تحمل میکنم! اما چرا؟..رفتار هایی که عمیقا داره آزارم میده..واقعا چرا باید چنین کاری کنم:)؟خب بهش فکر میکردم از نما برم!..اما خب چرا!؟..واقعا دارم فرار میکنم یا کنار میام...رفتارهای احمقانه‌ای که دارم!.به نظرم فقط این احساسات احمقانه هست که باید تغییر کنه!..نکه از جایی برم یا خیلی خودمو وقف کسی کنم..
***
خیلی وقته دوست دارم برات تقدیمی بزارم!..باران زیبای من!..خیلی دوست دارم عزیزم:)
و یکی که خیلی کیوته و عزیزه برام!..یورا خانوم محشر!:)..خیلی عزیزی جون من!
و ایسوی عزیزم..دختر مهربونم که یهویی غیب شده..تل آخرین بازدیدش برای خیلی وقت پیشه:)!..دلم برات تنگ شده جانام:))
و رقیه مهربونم...خیلی وقته برات تقدیمی نزاشتم ها:)..خیلی دوستت دارم هنرمندم..
رارا جونیم!..چقدر من تورو دوست دارم خب دوست داشتنی من!!
اولین کاری بود که تصمیم داشتم فقط با کپ کات بزنم..تمرینی بود... انشالله دوستش داشته باشین
**
به لوگو توجه نکنید:)!