بغض ابر
**
ابرها با دلی پُر آمدند و
سر گذاشتند بر شانه ی کوه ها و
بغض وا کردند و
های هایشان پیچید
در همه جا
و رود رودِ گریه هایشان رفت
رفت
تا بیفتند در لهجه ی خلیج و
گم شوند در آب ها
مثل گاهی که خیال ات می آید و
مرا وامی دارد که
سر بگذارم بر شانه ی کاغذ ها . ها ی. ها ی . های ...