احساساتی که نمیتونستم خاموششون کنم
نیکا،
جوابمو بده!
چرا اینقدر برای من عزیزی؟
شاید جای خواهرم بودی؟
خوابت امن ترین بود.
امن ترین و گرم ترین.
توی هیاهوی درون اون رویا
وجودت برای شجاع بودن کافی بود.
چیزی درون تو رو نلرزونده بود
مقاوم بودی.
فقط برای بقیه عجیب نیست که میتونم فقط از تو بنویسم
برای خودم هم عجیبه
زیر درخت نشسته بودی
صدای فریادت رو میشنیدم.
ولی فقط یه درخت وجود داشت
فقط یکی!
اومدم تا بشینم پیشت
ولی بیدار شدم.
منو برگردون
ببر پیش خودت
این آدما منو نمیفهمن
شاید تو بتونی من رو بفهمی
میخوام بیام پیش تو
نه کس دیگه ای.
دقیقه ها می گذرن
غیرقابل باوره که تو نیستی
یعنی کجایی؟
چطور میشه که ذره ای از تنت روی زمین وجود نداره؟
روحت پر کشیده و رفته.
تو زندانی شده بودی.
ولی رفتی.
آزادم کن
بذار بیام پیش خودت.