سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی

.

ادامه
۱۴۰۱/۰۹/۱۶
می‌گن غروب جمعه خیلی دلگیره، فقط اومدم بگم حس می‌کنم یک عمره هر روز غروب جمعه‌ست. قرمز و رو به سیاهی، در تنبل‌ترین حالت، منتظر یه شنبه‌ی سخت و کسل کننده دیگه که نمیاد؛ اما می‌تونم چیکار کنم؟ از منظره مطلقا لذت می‌برم چون من عاشق اوقاتی هستم که به نیت تو ساخته می‌شود شاید بابت همین هست به سیاه و قرمز علاقه‌ی وافری دارم. از همه‌ی اینها هم که بگذریم با تو چه کنم؟ فرو رفتی در یک غیبت طولانی و تنها منم و سنگ مزارِ خالی از جسدت و من می‌دونم که کسی پشت این مزار حتی با اخلاقیات مرده مثل بد خلق، بد خلف و غیره نیست اما مطمئنم وقتی از کسی بشنوم نیستی بیشتر از زمانی که آگهی ترحیمت رو ببینم ناراحت می‌شم.
خیلی آدم‌ها دیدم که بعد از تو هوس معاشرت باهاشون به سرم زد اما باز هم با قیافه‌هاشون، حرف‌هاشون، کارهاشون من رو یاد تو می‌ندازن. همون بنده خدایی هستم که تو رو از یاد برده بود اما فقط با دیدن یک پنیر سوئیسی به یادت افتاد فقط با این تفاوت که دیگه خاکِ تر و خشک زمین هم برای من بوی پنیر سوئیسی و تو رو می‌دهد.
عاشق اینم به این فکر کنم در تمام خاطرات ساختگی‌ام تو نباشی اما نهایتاً نمی‌دانم از کجا و چگونه اما به هرحال وارد همان خاطرات خود ساخته هم می‌شوی.
این همه نامه‌ی دلبر و معشوق رو که نوشتم به معنیِ وابستگی و زنده نبودن بدون تو نیست فقط می‌خوام بگم که وقتی برای ادامه حیات نفس می‌کشم به طور غریزی به جای دم و بازدم، عمل افسوس و امید اجرا میشه. نفسی سرشار از افسوسِ ناشی از خریت و امیدِ ناشی از وجود تو در بخشی از من. بگذار بهتر بگم ناشی از ترکیب وجود تو و بخشی از من؛ که سال‌هاست با فکر قسمت هم نبودن، تکه تکه می‌شود.