دیدی آخرشم
رفت اون که میگفت تنهات نمیذارم
رفت از پیشم
با اینکه میدونست خیلی دوسش دارم
غم چشمامو
ندید و رفت و حالا منتظرش من هرشبُ بیدارم
تنها موندم
آخه هیچکسی رو به جز اون که نداشتم
نمیدونستم
واسش فرقی نداشت که باشم یا نباشم
بی خبر رفت و
واسم راهی نذاشت به جز اینکه بشینمو منتظرش باشم
منتظرش باشم …
اون میرفت و
نمیخواست پای حرفای دلم بشینه
نمیذاشتم که
چشای خیسمو حتی یه لحظه ببینه
هیچ حرفی رو
نتونستم که بهش بگم و همه حرفا موند توی این سینه
توی این دنیا
یکی نیست که حالِ دل من رو بپرسه
تازه میفهمم
که هرچی بد گفتن از این عشقا درسته
گریه می کردم
پشت سرت تا نفهمی که قلب من از دوریت میخوره غصه
بغضِ تو گلوم
سنگین شده از بس مونده تو سینه م
توی آینه همش
چشمای قشنگشُ اینجا می بینم
دیگه هیچی نموند
به جز تنهای و شب و کاشکی بدونه داغون و غمگینم
داغون و غمگینم …
میخونم بدونه
دلم تنگ شده واسه اون زخم زبوناش
وقتی به من
میگفت حق با منه جای حرفی نمیذاشت
کاش می فهمیدم
که نه میمونه پیشم و نه میمونه پای همه ی قولاش
بغضِ تو گلوم
سنگین شده از بس مونده تو سینه م
توی آینه همش
چشمای قشنگشُ اینجا می بینم
دیگه هیچی نموند
به جز تنهای و شب و کاشکی بدونه داغون و غمگینم
داغون و غمگینم …
تنها موندم
آخه هیچکسی رو به جز اون که نداشتم
نمی دونستم
واسش فرقی نداشت که باشم یا نباشم
بی خبر رفت و
واسم راهی نذاشت به جز اینکه بشینم و منتظرش باشم
منتظرش باشم …