.
با پدرم هر پنجشنبه میرفتیم چهارراه زند ، یکی از شش سینما را انتخاب می کردیم و یک فیلم میدیدیم گاهی دو تا ، سینما با ساندویچ و تخمه ، بعد می آمدیم بیرون و شام را در یکی از ساندویچی های ان اطراف میزدیم و می آمدیم تا خانه. این آیین هفتگی سالهای سال ما بود.
.
سینما بخشی از زندگی ما بود.
پدرم عاشق سینما است ، این روزها کمتر فیلم میبیند و فیلمی نظرش را جلب می کند اما قیصر را بارها و بارها در سینما دیده ، برای گوزنها مرخصی ساعتی از خدمت گرفته و سینمای وسترن و نوآور را خیلی دوست دارد.
.
سینما بخشی از زندگی ما بود و هنوز هم هست ، گیرم دیگر پدرم به بهانه اینکه در سینما نمی توان سیگار کشید کمتر پایش به سالن سینما برسد ، یا ترجیح می دهد در خانه پاهایش را دراز کند همان چهره های قدیمی را روی صفحه تلویزیون دوباره ببیند ، وسترن و مستند و فیلم سیاه و سفید
اما سینما جایی در قلبش هست که به هیچ ضرب و زوری بیرون نمی رود.
.
اولین فیلم قدیمی را هم با پدرم در یک ویدیو کرایه ای که با هزار ترس و لرز آورده بودند دیدیم.
اولین بار با ویدیوی کرایه ای میلیونرهای گرسنه را دیدم با شرکت کتایون و بیک ایمانوردی، فیلم هندی شعله را دیدم.
سلطان قلبها ،گنج قارون ، قیصر و رضا موتوری و گوزنها ....
نمیدانم چرا هر سال روز سینما به جای اینهمه جایزه جهانی و موفقیت های سینما ، بیشتر یاد قدیم تر ها می افتم ، یاد خانه نشینی فردین ، در سکوت مردن ظهوری ، غم غربت بهروز وثوقی و مردن بیک ایمانوردی ، یاد دیدن ناصر ملک مطیعی، یاد غربت فروزان و پوری بنایی یاد تمام ادمهایی که یکباره به خاطر هنرشان و سختی های که تحمل کرده بودند سینما ، که تنها عشقشان بود از آنها به زور گرفته شد.
این داغ همیشه بر چهره سینمای ماست که چگونه با تغییرات سیاسی و اجتماعی ادمهای ساده ای را که عشقشان سینما و فیلم بود را خانه نشین کردند تا در تنهایی دق کنند و بمیرند.
.
هر سال روز سینما ویدیو را از کمد بیرون می آورم و یکی از همان قدیمی ها را هزار باره میبینم و یادم می رود چه ظلمی به عاشقان سینما شد. یادم برود چقدر ادمهای نسل قبل من در سینما شاد بودند ،چقدر خواب سینما میدیدند ، چقدر در تاریکی سینما خیال بافی کردند و چقدر این سینمای جدید خالی از آدمی است
نوید جعفری