***5***
(تهیونگ با &، امیلی با @ و توضیحات داستان با () نشون داده میشن)
جین= هی بچه ها! همین الان رکس اومد تو اتاقمون و گفت که جیمینو فردا مرخص میکنن! (امیلی به سرعت از جاش بلند شد و با بهت به جین نگاه کرد...) @ج.جدی؟ چطور ممکنه انقد سریع؟ جین= آره زود بیاین! &بیایم که چی بشه؟ بگیم واااای چه عالی که داری ترخیص میشی یا چی؟ @درسته باهم خوب نبودین ولی دلیل نمیشه روز آخر نبینیش! ناسلامتی آخرین روزیه که اینجاست و ممکنه بعد از این دیگه هرگز نبینیمش، پس نامردیه که الان نیای &همونطور که گفتم دلیلی نمیبینم که باهاش حرف بزنم... توهم اگه خیلی دوس داری میتونی بری کسی جلوتو نگرفته! @هوففف من میرم... ولی توهم بیا... وگرنه دیر یا زود پشیمون میشیا، از من گفتن بود... &چیششش، پشیمونی؟ هرگز! ///// (امیلی... خب امیلی واضحا برای جیمین خوشحال بود... خالصانه دلش میخواست همشون زودتر ازونجا خلاص شن ولی گاهی ته دلش می‌ترسید هرگز به حالت عادی برنگرده... با اینحال همراه جین رفت تا جیمین رو ببینه و بهش تبریک بگه و اگه شد چند تا سوال ازش بپرسه) ///// (ادامه در بخش نظرات...)