داستان پسری که ۱۸ سال از عمرش رو صرف یادگیری آشپزی کرد تا بتونه انتقام پدر و مادرش رو از همه کسایی که باعث مرگشون شدن بگیره و برای این کار باید با یه رسم دوئل کنه و چاقوی سرآشپز مقابل رو بگیره ... تا اینکه سر یکی از دوئل ها عشق بچگیش رو پیدا میکنه ولی دست بر قضا اون شاگرد یکی از اون سرآشپزهایی که ازش انتقام گرفته ... پسرک اونو میاره تو رستوران پیش خودش و عاشقانه بهش آشپزی یاد میده و روز به روز بیشتر عاشقش میشه ولی دختر فقط به فکر پس گرفتن چاقوی استادشه ... برای همین پنهانی یه رستوران باز میکنه تا بتونه باهاش دوئل کنه و درست قبل از رسیدن پسر به انتقامی که میخواست از خانواده پدریش به خاطر والدینش بگیره ، پسر عموی پسرک که احساس خطر میکرد کاری میکنه که دختر برنده بشه و رستوران و چاقو پسر رو بگیره و پسرک مظلوم و عاشق داستان رو ناکام میزاره ...
اما دختر درست زمانی میفهمه که اونم عاشق پسره است که دیگه کار از کار گذشته :(