متن آهنگ:
دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گُل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد
این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی می خرامی می خرامی
در درونم می نشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب مینشیند بر لب من
غصه ات پایان ندارد در هزارو یک شب من
روی بالینم به گریه نیمه شب سر میگذارم من
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من
ای نهال ِ سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زارو بیمارم تو کردی تو
غم عشق تو مادرزاد دارم نه از آموزش استاد دارم
بدان شادم که از یمن غم تو خراب آباد دل آباد دارم
ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی
با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را
تا کجاها تا کجاها می کشانی می کشانی
ای نهالِ سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زارو بیمارم تو کردی تو
طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافظ
می روم تنهای تنها ای گُل زیبا خداحافظ