دوست داشتم ادمهای زیادی باشن که بتونم عاشقشون بشم خیلی زیاد نه یکی نه دوتا بلکه خیلی خیلی زیاد ... اون وقت ها که بچه بودم دنیا برام یه جای خیلی قشنگی بود ولی یه چیز خیلی زشت بود که خیلی ازار دهنده بودش و می تونست اون دنیا زیبا رو برام زشت و جهنمی کنه و این کارم کرد اونم ادمهاش بودن و چقدر تاثیر بد روم گذاشتن تاثیری که باعث می شد دنیا برام تبدیل به یه جای پوچ بشه و زنده بودن بی ارزش و ناراحت کننده باشه
چرا باید از ادمها همچین حسی دریافت کنم ؟ یعنی تا حالا نشده تو واقعیت یکیو دوست داشته باشم یا از بیشترشون بدم اومده یا برام اهمیتی نداشتن
عجیبه حتی بهشون بگی موجود زنده چون زندگی یه ماهیت عجیب و واقعا ارزشمنده تنها چیزی که می تونه صاحب احساسات بشه و هسته ارزشمند زندگی هم همون احساساته یعنی میزان ارزش هر زندگی بر اساس احساساتش برام حساب میشه که اون زندگی خاصه، ارزشمنده وپوچ نیست
تونستم ادمهای پیدا کنم که ارزش دوست داشتن و بمراتب بیشتر از دوست داشتن ارزش عاشق شدن هم داشته باشن ...یه شخصی مثل میازاکی ...اونو واقعا دوستش دارم اسمشو نمی گم که بگم طرف فقط یه اسمه من عاشق وجودشم عاشق هسته زندگی این ادم یعنی احساساتش
ادمی که کل زندگیش احساساتش رو پرورش داده
با احساساتش زندگی کردم و می کنم یعنی هک شده رو هسته زندگیم اولین ادمیه که عاشقش شدم
جز محدود زندگی های هست که پر از احساسه ..عشق هم احساسه دیگه عشق که ماهیتش چیز دیگه ای نیست و بگم فلانی بهم پول داد پس این عشقه یا فلانی تنشو در اختیارم قرار داد و اون بهم عشق داد ، نه طرف بهم احساساتی داد که باعث زییا شدن زندگیم شد ...من همیشه دوست داشتم تو این دنیا که کلی ادم کصشر توش می لولن یه همچین ادمهای پیدا کنم آدمهای که احساساتم رو درگیر می کنن مثل یه موسیقی خاص ادمهای که ازشون احساسات بگیرم و با وجودشون زندگی برام زیبا تر بشه ارزشمند تر بشه نه پوچ و بی ارزش