سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
دست و دست جیمین میرقصیدم که اهنگ ملایم تر شد همه ی جمعیت داشتن تو اغوش هم میرقصیدند ترسیدم که صورتم سرخ بشه و خواستم برم بشینم که دستم و کشید سمت خودشو گفت
ـ عادته کارات رو نیمه ول کنی و بری هنوز رقص تموم نشده
ـ اخه خسته شدم
ـ واقعا
بعد اومد جلو و بلندم کرد و منو گرفت تو بغلش منم ترسیدم بی افتم واسه همین دستم و دور گردنش حلقه کردم خدا رو شکر که وی اونجا نبود وگرنه هر دوتا مون رو جر و واجر میکرد اونشب به لطف داداشیم و بقییه ی اعضای بنگ تن بهترین تولد عمرم شد شب تا دیر وقت همه بیدار بودیم برای همین رییس واسه فردا بهمون مرخصی داد که جیهوپ هم هممون رو دعوت کرد بوسان وی هم بدون اینکه از من بپرسه قبول کرد دوسه روز به مسافرت مونده بود و منم لباس مناسب نداشتم خدا وکیلی چطور انتظار داشت من فقط با سه تا کمد لباس باهاش بیام مسافرت البته قبلا پنج تا بود ولی من یک عادتی دارم که هیچ لباسی رو دو بار نمی پوشم واسه همین قرار شد با هم بریم خرید وقتی اومد دنبالم گفت گوشیش رو تو کمپانی جا گذاشته و باید بیارتش ولی وقتی برگشت به جای جیمین سه وا رو اورد هم گوشیش رو میاورد بهتر بود ولی به هر حال نمی دونم از کجا ولی با کاراش حس میکردم قضییه ی من و جیمین رو فهمیده و چیزی نمی گه فروشگاه خیلی مضخرف بود همش مارک های الکی بود ولی از هیچی بهتر بود کارت های وی کلا دستم بود ولی چهار تا خرت و پرت بیشتر نتونستم بخرم نمی دونم چرا ولی یک عالمه لوازم ارایشی واسه سه وا خرید منم وقتی حواسش نبود یک جاکت و پیراهن و شلوار چسب ست مردونه واسه جیمین خریدم به نظرم خیلی تو اونا سکسی میشد از وقتی سه وا اومده بود وی کم تر بهم گیر میداد و بابتش از سه وا ممنون بودم که حواسش رو پرت کرده تا منم عشق و تجربه کنم