می خواهم زنده بمانم
می خواهم زنده بمانم از فرمولی شبیه شهرزاد و ان مثلث عشقی که در نهایت به یک جدال ۴ نفره می رسد بهره برده است اما در میانه دهه ۶۰.
آنچه اما می خواهم زنده بمانم را به اثری محترم برای بیننده تبدیل کرده در ژانر بودن آن است.
اینکه تمامیت اثر قصد خودنمایی و به رخ کشیدن ندارد ،هدفش تهیه یک سریال عاشقانه بر بستری از کنش و کشمکش های پلیسی است و به زعم نگارنده به خوبی از پس آن برآمده است.
طراحی صحنه و کارگردانی و موسیقی و تصویرها دلنشین و باور پذیر است ، داستان را به خوبی روایت می کند در ظرفی که در نظر کارگردان بوده است ، بیخودی ماجرا را کش نداده، هوشمندانه نوستالژی های دهه ۶۰ را به یاری گرفته است ومهم تر اینکه بازی هایی بالاتر از حد سریال های تلویزیونی را در این مجموعه شاهدیم.
به نحوی که کوچک ترین نقش ها هم در جای خود موفق عمل کرده اند.
نقش دو هایی که هم سنگ نقش یکی ها در نقش جا افتاده اند و عرض اندام می کنند.
از آن جمله بابک کریمی که همواره باور پذیر و دلنشین است مهران احمدی متفاوت و افسانه چهره آزاد حل شده در ماجرا و علی شادمان که به نظرم یکی از بهترین عاشق ها را بر تصویر حک کرده است.
مجموعه می خواهم زنده بمانم در پی پیچیدگی های فرمی نیست ، خاصیت داستان گویی سریال را به خوبی دریافته است و با در نظر گرفتن زمان روایت همه تلاشش را برای ارتباط موثر با مخاطب و باورپذیری انجام داده است.
با پایان فصل اول احتمالا فصل دوم را در دورانی معاصرتر مشاهده می کنیم جایی که بازمانده ها در پی گمشده ها می گردند که امیدوارم همین روایت صادق را در فصل دوم مشاهده کنیم.
پی نوشت :
بخشی از صحنه وداع عاشقانه علی شادمان و آناهیتا درگاهی قسمت سوم و تکرار این وداع در قسمت بیستم که ارجاعی زیبا را به عنوان یک تصویر در ذهن مخاطب ماندگار می کند.
.
⚜️Photo by navid jafari⚜️