یه فسقلی اومده عیادتم هرموقع میاد من بهش جایزه میدم یه استیکر یه چیز کوچولو اما امروز هیچی ندارم بهش بدم
اومده با غصه بهم میگه لها من بجع عوبی بودم حرف مامانم و گوش کردم توچه لا حرف مامانت و گوش نمیدی سلما می اوری میگه چلا اینمولم میکنی؟ خنده منظورش ایگنوره :) نمیدونم کی بهش یاد داده
بعد گفت هیشی دیگه نمیتونی بهم دایزه بدی قهر کرد الان نیم ساعته با خشم بهم نگاه میکنه
به نظرتون چیکار کنم؟ به این فسقلی چی بگم؟