در جامعهای زندگی میکنیم که فقر یک فضیلت است.
چنانچه شاملو میگوید: ای دریغ... ای دریغ... که فقر چه بهآسانی احتضارِ فضیلت است به هنگامی که تو را از بودن و ماندن
گزیر نیست. تو گویی قرار است از فقر و تنگدستی به بالاترین درجه کرامت انسانی نائل گردیم. [ ما شما را به مقام انسانیت میرسانیم ]سخنانی که بارها در تریبون رسمی از زبان اربابان قدرت شنیدهایم که ساده زیستی و قناعت را به ما گوشزد میکنند
آنجایی که در صداوسیما با وقاحت تمام با استناد به گفته پیامبرشان اینگونه به ستایش فقر میپردازند [ فقر گنجینه اى است نزد خدا که به آن گرفتار نمى شود مگر مومنى که خداوند دوستش مى دارد ] آنقدر این موتیف را در کتابها،فیلمها،سریالها به نمایش گذاشتند که ما هم باورمان شده است که در فقر و بدبختی شرافتی وجود دارد که در خوشبختی نیست... ما هم باورمان شده است که هرچقدر تنگدستتر،فقیرتر، عنایت و معجزه الهی در زندگی ما بیشتر... سریالهای موفقی که در صداوسیما بارها و بارها پخش شد از ( خانه به دوش ، سه درچهار ، متهم گریخت و... ) یا فیلمهایی همچون ( بچه های آسمان، مهمان مامان، آواز گنجشکها و... ) چنان فقر را به شوخی و سخره گرفته اند که ما هم باورمان شد که چقدر شیرین و لذتبخش است وقتی دو خانواده در زیر یک سقف زندگی کنند یا به اتکا به آن نگرش مرسوم و نخ نما شده در جهت ستایش فقر اینگونه میگویند: آرامشی که در خانواده فقیر هست در هیچ طبقهای یافت نخواهد شد و زهی خیال باطل ... چنان به کفش نداشته علی در فیلم بچه های آسمان یک وجه اسطوره ای میدهند که تو آرزو میکنی کاش جای آن قهرمان بودی چنان به فقر بار رمانتیک و شاعرانه می دهند که نداشته های تو را بعنوان یک ارزش قلمداد میکنند.
.
.
نمیدانم این گفته چقدر اعتبار دارد که میگویند: [به هرچه که بخندید به سرتان میآید] ما هم به فیلم مهمان مامان خندیدیم که امروز جامعهی فعلی ما ، بیشباهت به فیلم مهمان مامان نیست که وقتی در این روزگار که غممان، غمِ نان هست و برایمان مهمان ناخوانده می آید باید صورتمان را با سیلی سرخ نگه داریم دیگر مش مریم ( پیرزن) نیست که مرغش را به پای آن مهمان سر بِبُرد ... دیگر آقایوسف نیست که از یخچال خانه پدریش برایمان مرغ و گوشت بیاورد .... زندگی ، فیلم نیست و فقر هم به زیبایی فیلم و سریال نیست که در نهایت به یک رستگاری پوشالی برسند
ادامه در نظرات...