از اداره توقیفات پلیس که میایم بیرون خودمون رو در یک دنیا دیگه پیدا میکنیم که در اون خانم فیتزروی داره کامستاک و نوچه هاش رو شکست میده؛ در همین حین متوجه میشیم که اصلا ما در این دنیا در راه این انقلاب به شهادت رسیدیم و خیلی محبوبیم بین این مبارزین خیابانی.
همینطور که در کنار یاران خودمون میجنگیم به سمت ساختمان مرکزی شرکت فینکتون میریم. وقتی در حال باز کردن درب دژ آقای فینکتون هستیم یه کشتی هوایی خفن میاد و یه عالمه بمب میریزه سرمون که اون رو مثل فیلم هندیا یک نفری سرنگون میکنیم و مردم برامون هورا میکشن.