خلاصه داستان
ظاهر یک کتاب مخفی هنرهای رزمی توهم صلح در دنیای ورزش های رزمی را برهم زد. بیایید ببینیم که آیا قهرمان داستان می تواند وضعیت کلی را ببیند و بر جوهر شمشیرها مسلط شود.
یان ووشی مسیری پر از خون و جنازه را طی کرده بود. او به طبیعت خوب انسانیت اعتقادی نداشت. حتی بیشتر از آن، او باور نمی کرد که ممکن است فردی با مهربانی و عدالت طلبی وجود داشته باشد که بدون اینکه در ازای آن چیزی بخواهد به دیگران توجه کند. یک روز، شن کیائو، که رهبر فرقه کوه ژواندو، فرقه شماره یک دائوئیست زیر آسمان بود، به یک دوئل دعوت شد اما به نوعی از صخره سقوط کرد. یان ووشی اتفاقاً از آنجا رد شد. با دیدن شن کیائو که به شدت مجروح شده بود و در حد مرگ بود، ناگهان ایده ای عالی به ذهنش رسید... پس از هزاران پاییز، چه کسی می تواند جاودانه بماند؟