صدای پاهای تهیونگ رو میشنیدی که داره بهتون نزدیک میشه _گفتم که...ببریمش پیش خواهرم..وگرنه تا صبح گریه میکنه..اصلا تو که بلد نیستی از بچه نگهداری کنی چرا بچه آرودی؟! با حرص بهش نگاه کردی _چقدر تو پررویی...این سوالو من باید از تو بپرسم!! چیزی نگفت و فقط یه لبخند کوچیک زد گوشیت رو برداشتی و به مامانت زنگ زدی. _الو مامان...سلام اصلا اجازه حرف زدن بهش ندادی _بچه همش گریه میکنه و اصلا آروم نمیشه میخوام امروز رو بزارمش پیش تو اخه من باید ماکتم رو تموم کنم ممنون.
و بعد قطع کردی و رفتی تا آماده شی و بعد به فکر تنبیه تهیونگ باشی که دیگه از این حرفا نزنه... #کودکان_را_دست_عمه_نسپاریم (هههه)