خلاصه داستان : مته و ناز نورِ چشمان خانواده ثروتمند و قدرتمند خود هستند. آنها هر دو متنعم هستند و به هر آنچه در زندگی می خواهند به دست می آورند. داستان آنها که با وعدههایی که خانوادههایشان در دوران کودکیشان دادهاند آغاز میشود، امروز به سوی ازدواج پیش میرود زیرا نمیتوانند از یکدیگر جدا شوند. با این حال، ظهور ناگهانی خدمتکار ناز، اینجیلا، که از کودکی با او بوده، باعث می شود مته تمام تصمیماتی که در زندگی گرفته را زیر سوال ببرد. آیا این برخورد اینجیلا و مته مسیر این داستانی را که ناز با تمام لجبازیهایش ورق زده، تغییر می دهد و مته را قادر می سازد تا عشق واقعی را پیدا کند؟