-«با محلول فراسیر شده آشنا هستی؟»
+«آره.»
-«یه آدم میتونه انقدر کلهاش واسه یکی داغ کنه (به اصطلاح خودمون مجنون شه) که بیش از ظرفیتی که فکرش میکنی تو رو دوست داشته باشه و خب تنها جایی هست که محیط سرما نمیده و شخص خودجوش از معشوق سرمایِ بیتوجهی میگیره و سرد میشه؛ و خب اون حجم اضافه از دوست داشتن رسوب میکنه یا بلور میزنه. به عبارتی دیگه اون دوست داشتن جزئی از محلول نیست و شده ته موندهی تمام خیالات از دوست داشتن. یه چای تلخ و سرد که حتی با وجود ۲۰۰ گرم شکر هنوز شیرین نیست و تمامش ته نشین شده.»