بهم نگین خرافاتی ولی یه چیزی شد کل بعد از ظهر داشتم میخندیدم ..... همکارای من به فال عقیده دارن یکی رو پیدا کردن که هر چی میگه درسته امروز نوبت داشتن که برن ... منم بردن که دلگرم باشن و نترسن .....
خلاصه کار ندارم یکی یکی رفتن تو و اومدن و چیا شد گفته بود بماند .... آخریشون که رفت تو و اومد بیرون خانمه هم اومد بیرون یهو من رو دید گفت من فال تو رو نمیگیرم تو جن باهاته یکی هم نیستن و زیادن ..... هم خوب توشون هست هم بد .......... همه جا هم باهات میان .... عاقا تا اینو گفت من پوکیدم از خنده .. بعدش گفتم من نیمده بودم فال بگیرم .. یکی از همکارامم گفت این همیشه تا هر چی میشه میگه جنام و میخنده و ب خنده میگذرونه و شوخی میکنه نگو واقعی ..... خلاصه جا همتون خالی بود ..............آخرشم بهم گفت زودتر از همه اینا برو بیرون جنات بدجور دارن بهم نگاه میکنن