وقتی چراگاه چشمات میشه اسمون دودی طهران
وقتی منتظری بزنه روی بوم خونت باران
وقتی توی سرت میشه مثل اتوبان چمران
سکوتی که پیشه میکنی
تا دور و ورت خلوت تر کنی
از اونها که از اعتراض میترسن
بُتی برا خودشون ساختن اونو می پرستن
ذهنی بسته پر شده از دروغ
بی توجه به روشنایی و فروغ
من همانم
همان دختر تلخ روزگارم
همانم که حل شده لای سکوت
همانم که ذهنش کج میره با یه فوت
منتظر یه دلیل برای سقوط از
اوج افکارش از
ساختمون طبقاتی دردهایش
پشت درقفل شده جواب های سوال هایش
در حال نفت ریختن روی شعله های تلخی های روزگارش
مشغول جوهری کردن ورق های خاطراتش
ورق هایی که با گذشت زمان با فوت باد سردی
از یادش گریز میکنه ب اسانی
3:41
3/9/2021
-دینا.نـــــــ