وقتی ریو رسید مدرسه و وارد کلاس شد هینا رو دید که رسیده بود و وسط کلاس داشت با بقیه حرف میزد بدون اینکه بهش توجه ای کنه از کنارش رد شد و رفت سر جاش نشست هینا یکم خوشکش زد و دستش رو برد نزدیک گلوش کائوری که کنار هینا بود و متوجه رفتار عجیب هینا شده بود
کائور : چیزی شده هینا رنگ پریده حالت بده
هینا با خنده :نه نه خوبم
کائوری : اتفاقی بین تو و ریو افتاده
هینا یه نگاه به ریو انداخت
هینا: نه نه چیزی نیست
کائوری : هر طور که خودت میگی ولی اگه چیزی اذیتت کرد بهم بگی
زنگ خورد و همه بچه ها رفتن پشت میز هاشون
معلم دارد کلاس شد و شروع کرد به درس دادن توی اون زنگ کائوری متوجه شد که هینا یه چیزیش هست چون اصلا حواسش به درس نبود وقتی اون زنگ تموم شد و معلم از کلاس خارج شد کائوری رفت سمت هینا دستش رو گذاشت روی شونه هینا هینا یکم شکه شد و از توی خودش امد بیرون
کائوری : میگم مطمعنی چیزی نشده اخه اصلا حواست نیست
هینا : ها چی اره خوبم گفتم که
هینا همینجور که اینا رو میگفت به ریو هم یواشکی نگاه میکرد که سرجاش رو میز جلو هینا نشسته بود کائوری متوجه شد که یه چیزی شده سمت ریو رفت
کائوری : ریو بین تو و هینا چی گذشته چیکارش کردی
ریو : پوکر فیس)