داستان :
ابتدا حملهای توسط گروهی از ببرهای دندان خنجری به یکی از دهکدههای انسانها صورت میگیرد که طی آن همسر یکی از افراد قبیله اسکیموها در طول جنگ همراه با بچهاش فرار میکند. یکی از ببرها به دنبال او میرود و او مجبور میشود تا خود را در آب بیندازد.
کمی بعد ماموتی تنها (بهنام مندی) همراه با یک تنبل زمینی (بهنام سید) که با او به تازگی آشنا شدهاست (برحسب یک تصادف سید به مندی وابسته شدهاست) آن زن را در رودخانه میبینند، زن بچهاش را به آنها میدهد و خود جانش را از دست میدهد.
یکی از ببرها (بهنام دیگو) مأمور میشود تا بچه را بیاورد، برای همین با آن دو حیوان دوست میشود. طی اتفاقاتی در این راه، دیگو، مندی و سید نسبت به بچه احساس مسئولیت بیشتری میکنند و رابطهٔ صمیمانهتری با هم ایجاد میکنند. دیگو نیز از کارش عذاب وجدان میگیرد و سرانجام هنگامی که بقیه ببرها برای حمله به بچه میآیند از آن دو حیوان دفاع میکند و آنها با کمک یکدیگر ببرها را شکست میدهند. سرانجام آنها بچه را به پدرش تحویل میدهند.
--------
#رسانه نوین ویدیو