مه غلیظ ابی تیره که منو تا اعماق این خلوص خفه کننده میبره .
به خودم میگم اروم باش و نفس عمیق بکش اما اینجا اکسیژن کافی نیست .
هر لحظه به مرگ نزدیک میشیم اما سلاحی برای جنگیدن با سایه ها نداریم .
از عمق روشنایی به مرز سیاه و سفید خزیدم اما الان لبه پرتگاهم .
جسمی که منو به سمت زندگی میکشه و روحی که منو به سمت مرگ میکشه .
و این ابی مقدس منه . . . اسمشو لاین ابی زندگی گذاشتم .