سوختم
چه آتشی نگاهِ تو دارد
آخر دلم دلِ تو را به دست آرد
بی تو ، کویرِ خشک و خالیم
مرا ببین چه حالیم
باران تو اگر نبارد
جانا ، دلم ربوده ای فریبانه
به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مستِ دلبرانه
جانا ، به غم نشانده ای دل ما را
بیا و دریاب منِ تنها را که خسته ام از این زمانه
فریاد ، مرا تو برده ای دیگر از یاد
شکسته ام من هر چه بادا باد
رها چو برگ خسته در باد
جانم ، تویی چو زُلف تو پریشانم
خزان منم که غرق بارانم
بیا دگر نمیتوانم
جانا ، دلم ربوده ای فریبانه
به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مستِ دلبرانه
جانا ، به غم نشانده ای دل ما را
بیا و دریاب منِ تنها را که خسته ام از این زمانه
جانا ، دلم ربوده ای فریبانه
به انتظار تو غریبانه
نشسته ام ببینم آن دو چشم مستِ دلبرانه
جانا ، به غم نشانده ای دل ما را
بیا و دریاب منِ تنها را که خسته ام از این زمانه
موسیقی و هنر