آخه... آخه واسه چی یهو اون کار و کردی کدوم آدمی دقیقا فردای شبی که اعتراف کرده اینکارو می کنه که تو کردی؟!
_ببخشید، فکر نمیکردم اینقدر ناراحت شی، نمیخواستم فکر کنی از اون پسرایی ام که بلد نیستن ابراز علاقه کنن
+واقعا؟!حالا نمیخواد اینقدر مظلوم نمایی کنی به اندازه ی کافی صورتت ناز هست اینجوری نازتر میشه دیگه نمیشه تحملش کرد
_واقعاااا، خب پس باید ببخشیم ، هااا
میبخشیم؟هان؟ میبخشیم؟
ابروی های تو هم رفته ی سوجین با دیدن صورت خنده دار من، ازهم باز شد و خنده ی کوچیکی کرد و با چشمای قهوه ای رنگ قشنگش بهم خیره شد و گفت :باشه بخشیدمت ، راضی شدی
_بلههه ، خب حالا که بخشیدیم میخوام یه هدیه ی قشنگ بهت بدم چشماتو ببند
+نهههه، تو خطرناکی میترسم چشمامو ببندم
_نگران نباش، بهم اعتماد کن، زود باش چشماتو ببند
+باشه، امیدوارم به اعتمادم خیانت نکنی
کیف سوجینو بالا آوردم و با دوتا دستام جلوی صورتش گرفتم و گفتم :حالا چشماتو باز کن
+وای این کیف منه؟تو آموزشگاه جاش گذاشته بودم؟
_آره
+ممنوننن،من این کیفمو خیلی دوست دارم، این لطفتو حتما جبران میکنم
_پس... الان جبران کن
+چی؟ الان!! چطوری؟
جونگ بوم سمت راست صورتشو گرفت جلوی صورتمو گفت : با یه بوس
+چی؟ واقعا که تو خیلی آدم سو...
هنوز حرفم تموم نشده بود که گرمای لبای جونگ بوم و روی گونه ی راستم احساس کردم و برای بار دوم جا خوردم
_ یکی دیگه ام طلبم، خب دیگه کار من اینجا تموم شد خدافظ
جونگ بوم اینو گفت و لبخند دندون نمایی بهم تحویل داد و به سرعت از من دور و سوار ماشینش شد و رفت و من فقط یه لبخند از روی خجالت زدم و دستمو روی جای بوسه ی جونگ بوم گذاشتم و به ماشینش که هی دورتر و دورتر میشد نگاه کردم