کائوری دست هینا رو گرفت و بردش تا مدرسه رو بهش نشون بده و دخترا هم باهاشون رفتن و پسرا توی کلاس تنها شدن
سوبارو : باز این کائوری ریس بازی در اورد باید یه کاری بکنیم اینحوری نمیشه ریو تو چرا هیچ کاری نمیکنی اگه یکی باشه که بتونه جلوی کائوری در بیاد اون توی
ریو : به من چه مربوطه من که دختره برام مهم نیست
سوبارو : برای تو مهم نیست برای ما که هست بعد این همه مدت یه دختر جدید امده به این خوشگلی و نازی باید شماره ای ایملی ازش بگیرم یا نه
سانجی : مگه تو عاشق خانم معلم نبودی با هینا چیکار داری پس
سوبارو : اون که صددرصد ولی خوب چی میشه شماره هینا رو هم داشته باشم
سانجی : عهههههههه که اینطور کو من به خانم نینا زنگ بزنم اینا رو بهش بگم
سوبارو : غلط کردم غلط کردم زنگ نزن جان من زنگ نزن بدبخت میشم اگه خانم معلم بفهمه
آکی : خوب چرا مستقیم به خودشون نگیم
سانجی : آکی دیونه شدی تو که هیچی منم جلوی کائوری کم میارم میزنه شل و پلم میکنه
آکی : نه نه منظورم خود خانم یوریو بود
سانجی اکی دستش رو انداخت دور گردن آکی
سانجی : آکی از کی تاحالا ....تو هم .... ای شیطون .... دنبال دخترای مردم عاشقش شدی
آکی : چی نه به خدا من فقط نظر دادم