از ویژگی های ابراهیم این بود که معمولا کسی از کارهایش مطلع نمی شد.بجز کسانی که همراهش بودند و کارهایش را مشاهده می کردند.اما خود او جز در مواقع ضرورت از کارهایش حرفی نمی زد.همیشه هم این نکته را اشاره می کرد که:کاری که برای رضای خداست،گفتن ندارد.یا مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم به جز خدا.
حضرت علی (ع) نیز می فرماید:«هر کس قلبش را و اعمالش را از غیر خدا پاک ساخت مورد نظر خدا قرار خواهد گرفت.»
عرفای بزرگ نیز در سرتاسر جملاتشان به این نکته اشاره می کنند که:«اگر کاری برای خدا بود ارزشمند می شود.یا اینکه هر نفسی که انسان در دنیا برای غیر خدا کشیده باشد در آخرت به ضررش تمام می شود.»
در دوران مجروحیت ابراهیم به یکی از زورخانه های تهران رفتیم.ما در گوشه ای نشستیم.با وارد شدن هر پیشکسوت صدای زنگ مرشد به صدا در می آمد و کار ورزش چند لحظه ای قطع می شد.تازه وارد هم دستی از دور برای ورزشکاران نشان می داد و با لبخندی بر لب،در گوشه ای می نشست.
ابراهیم با دقت به حرکات مردم نگاه می کرد،بعد هم برگشت و آرام به من گفت:این ها را ببین که چطور از صدای زنگ خوشحال می شوند.
بعد ادامه داد:بعضی از آدم ها عاشق زنگ زورخانه اند.این ها اگر اینقدر که عاشق این زنگ بودند عاشق خدا می شدند،دیگر روی زمین نبودند.بلکه در آسمان ها راه می رفتند! بعد گفت:دنیا همین است،تا آدم عاشق دنیاست و به این دنیا چسبیده،حال و ورزش همین است.
اما اگر انسان سرش را به سمت آسمان بالا بیاورد و کارهایش را برای رضای خدا انجام دهد،مطمئن باش زندگیش عوض می شود و تازه معنی زندگی کردن را می فهمد.بعد ادامه داد:توی زورخانه خیلی ها می خواهند ببیند چه کسی از بقیه زورش بیشتر است و چه کسی هم زودتر خسته می شود.
اگر روزی میاندار ورزش شدی تا دیدی کسی خسته شده،برای رضای خدا سریع ورزش را عوض کن.من زمانی میاندار ورزش بودم و این کار را نکردم،البته منظوری نداشتم اما بی دلیل بین بچه ها مطرح شدم ولی تو این کار را نکن!
ابراهیم می گفت:انسان باید هر کاری حتی مسائل شخصی خودش را برای رضای خدا انجام دهد...