اول اونی چان انداخت بد نبود اما خیلی هم خوب نبود بعدش نی سان کاناتو انداخت راستش خیلی افتضاح بود بعدش نی سان لایتو انداخت خورد وسط چشم همه در اومد
میوسا: عالیه نی سان فوق العاده بود
لایتو : ممنونم نی سان
بعد از بازی رفتم توی اتاقم خیلی بهم کیف داده بود توی اتاقم روی تختم نشسته بودم وبه صلیبی که مامانم بهم داده بود خیره شدم همیشه حس می کردم انگار با منه تو حال و هوای خودم بودم دیدم ریجی جلوم ایستاده همیشه عین جن ظاهر میشه
ریجی: احیانا نمی خوای بای غذا بخوری ؟
میوسا: گرسنه نیستم
ریجی : از قیافت معلومه بلند شو بیا غذذا بخور
میوسا: باشه
بلند شدم و رفتم غذا خوردم راستش اصلا بهم نچسبید . بعدش آماده شدیم رفتیم دبیرستان خیلی برام عجیب بود داخل ماشین کاملا ساکت بود و هیچکس حرفی نمی زد تا اینکه رسیدیم دبیرستان آسونا رو دیدم . انگار ناراحت بود.
میوسا: سلام آسونا ؛ چیشده ناراحتی؟
آسونا: سلام . هیچی بیابرم الان زنگ می خوره
رفتیم سر کلاس بعد از کلاس تا اومدم با آسونا بریم توی حیاط مدرسه گشت بزنیم یهو یه پسره اومد جلوم یکم عجیب میومد .
اون پسره : اعضای شورا می خان شما رو ببینن خانم میوسا ساکاماکی
میوسا:من....مگه چی شده ؟
اون پسره : ممن نمیدونم
آسونا: وای اونی نمی خوان دست از سرما بر دارن .... میوسا می خوای باهات بیام ؟
اون پسره : شما رو نخواستن فقط ایشون رو خواستن
میوسا: ممنون آسونا خودم میرم
رفتم کتاب خانه سوم درش باز بود رفتم داخل یهو یه سگ قهوه ای اومد جلوم خم شدم و نازش کردم خیلی نرم بود اما چطوری اومده ود مدرسه ؟
میوسا: پس اومدی مدرسه
نگاه به پلاکش کردم روش نوشته بود روئون
میوسا: پس اسمت روئون هستش ....یهد یه گل رز اومد جلوم سرم رو بلند کردم یه پسر با موهای نارنجی دیدم
اوریه : خیلی خوشحالم که دوباره میتونم ببینمت پروانه خوشگلم .
دستمو گرفت و بلندم کرد
میوساک آنو.....
اوریه : من اوریه سوگامی هستم از دیدنت خوشیختم
یهو اومد جلو و بهم نزدیک شد
اوریه : ا/ه کمک خواستی بیا پیش خودم فقط پیش خوردم باشه ....کاری میکنم ضربان قلبت بره بالا
میوسا: نه خیلی ممنونم
اوریه خودشو میکشه عقب
اوریه : واای تو خیلی نازی !
یهو یه پسره اومد جلو
شیکی : انقدر دورو برش نچرخ اوریه ، خوبی ؟اسمم ناتسومازاکا شیکی . پس اونی که رم در موردش حرف میزد تویی . آخی بیچاره اگه هر کاری داشتی بیا پیش خوردم