لوکاس: یکدفعه چی شد؟؟
سلتی: قلبم…درد گرفت
یوکی: مشکل قلبی ام پیدا کرد
سلتی: بامزه نبود
یوکی خندید: هاهاها قرار نبود بامزه باشه
نامیکو: ولی حالا دنیل رو چیکار کنیم؟؟ باید تا پیشگویی بعدی صبر کنیم!
سلتی: پبشگویی بعدی…
نامیکو: سال بعد
سلتی: چرا همه دوست دارین بپرین تو حرف من؟؟مخصوصا موزالی… موزالی کو؟
موزالی غیب شده بود
نیکولاس: غیب شدن یهویی دوست داره
سلتی بلند شد و گفت: حالا بگذریم از شوخی من میخوام…
دستشو مشت کرد و داد زد: قویترین میتیلز بشم!
همه خندیدن
نامیکو: منم بزرگترین دلقک دنیام
سلتی: مسخره نکنید!
یوکی: بشین بینیم باو
سارادورا: به نظر من سلتی تواناییشو داره
سلتی: چه عجب یکی…
لوکاس: تو ساکت بابا!
سلتی:اِهههههه
همه داشتن میخندیدن سلتی یه نفس عمیق کشید و به دشت نگاه کرد موزالی وسط دشت وایستاده بود دست تکون داد و رفت 
سلتی با خودش گفت: ازت متنفر نیستم موزالی