سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۰/۰۴/۲۳
==15==
(حرفهای یونگی با &، تصوراتش با _ ، حرفهای ا/ت با @،و تصوراتش با + نمایش داده میشن، نویسنده و راوی هم ()، رئیس کمپانی یونگی #، سادان *)
(فردای آن روز /: ...کمپانی)    (رئیس کمپانی با عصبانیت روی صندلی نشسته و یونگی مقابلش دست به سینه و خیلی ریلکس وایساده)     #بهت گفتم بیای اینجا... فک کنم خودت بدونی برای چی صدات کردم     &حتما بخاطر اون روزی که ا/ت حالش بد شد و من مجبور شدم ببرمش بیمارستان؟     #فقط این نیست... اونروز کلی از فن ها از تو و جیمین عکس و فیلم گرفتن! نمیشه جمعش کرد!     &که چی؟     #که چی؟؟؟ متوجه نیستی؟ همه فک میکنن ا/ت دوست دخترته! کلی شایعه جدید برات ساختن! بیرونش کن! حالا     &الان... مثلا باید به حرفت گوش بدم؟ مگه دروغه؟ اصلا میخوام حتی رسانه ها هم بدونن من ا/ت رو دوست دارم!     #چ.چی؟ ت.تو.... چی گفتی؟    &خودت شنیدی     #وای نه... ازین بدتر نمیشد! د.داری باهام شوخی میکنی؟     &آره انقدم که من از شوخی کردن مخصوصا با تو لذت میبرم/:     #از همون اولم نباید یه دختر رو به عنوان خدمتکار می‌آوردم    &ا/ت در هر صورت میومد... چه تو میگفتی چه نه! به عبارتی وظیفش بود، بگذریم... حرف دیگه؟    #چی چیو حرف دیگه؟ بهت میگم بیرونش کن! اون چیزی به غیر دردسر نیست!     &1_قرارداد که دست خودمه. 2_اگه نخوام بیرونش کنم چیکار میتونی بکنی مثلا؟. 3_اصلا عالم و آدم بفهمن... هیترام بیشتر از فنام بشن... که چی؟ چه فرقی به حال من میکنه؟ (ادامه در بخش نظرات...)
سرگرمی و طنز