نشست تو ماشین...
دستاش می لرزید...
بخاری روشن کردم...
گفت:« ماشینت بوی دریا میده...»
گفتم: « ماهی خریده بودم..»
گفت: « ماهی مُرده که بوی دریا نمیده..!»
گفتم: « هرچیزی موقع مرگ، بوی اونجایی رو میده که دلتنگشه!!»
گفت: «پس من بمیرم، بوی تورو میدم....»