گرگ سفید از خواب پرید کاملا گیج شده بود به راه خودش ادامه داد در راه یه قبر دید گفت دقیقا شبیه خوابم اون دنبال قبر ها رفت تو راه یه ادم رو دید که داره سر یک قبر سود واری میکنه اون نزدیک شد گفت : میشناختیش اون ادم با صدای ارومی جواب داد بله گرگ سفید پرسید اون کیه ؟ اون گفت خودمم گرگ سفید عقب رفت اون ادم یه نیزه برداشت وقتی روی خودش رو برگردوند یه موجود با صورت استخونی و پوست و گوشت خوشک و کپک زده ایی داشت گرگ جوان گفت on dead ! اون موجود گفت بیا شروع کنیم گرگینه ان ها باهم جنگیدن on dead با اینکه لاغر بود ولی به خوبی میجنگید ولی از پس یه گرگینه بر نیومد و گرگینه دست on dead رو کند و وارد دهن اون کرد گرگ سفید به راه خود ادامه داد که on dead بیدار شد گرگ سفید برگشت که دوباره بجنگد ولی on dead گفت وایسا و با انگشت نک کوهی را نشان داد و گفت قلب اژدها را بردار و به خرابه های on dead برو on dead تکه چرمی به گرگ سفید داد و گفت اینو روی دسته سلاحت بزار و بعد به خاکستر تبدیل شد گرگ سفید به طرف کوه رفت و به هر زحمتی بود از اون کوه بالا رفت وقتی به نک کوه رسید قاری را دید گرگ سفید وارد قار شد کمی جلو رفت به چشم های قرمز بزرگی برخورد کرد اون اژدها از جایی برخواست و گفت به چه جرعتی منو به مبارزه دعوت کردی ...
توضیحات
On dead : موجودی است که از مرگ باز گشته است میشه گفت یه جور زامبی هست
= گرگ سفید گرگینه است فقط اسمش گرگ سفید هست
امیدوارم خوشتون بیاد ممنون که میخونید