دستای بکهیون شل شدن و گزارش روی زمین افتاد . بکهیون پلک نمیزد و حتی تکونم نمیخورد .
صدای زنگ زدن موبایلش اون رو بخودش آورد .
: هیونگ چرا جواب نمیدی ؟ میگم امشب برای شام میای بریم رستوران نامو ؟
: ج ..جیمین .. راستش من ک..کار دارم .
: آه هیونگ یکمی بخودت استراحت بده .برای حل کردن پرونده ها نیازه که مغزت تجدید قوا کنه . امشب به حساب من . میای ؟
: باشه .
: بهتره تا هشت اونجا باشیم . من تو مسیرم و می رم اونجا جا رزرو کنم . خودت که میدونی نامو این زمانا چقدر شلوغ میشه . دیر نکنیا !
: باشه . پس من تا هشت اونجام .
تلفن رو قطع کرد و نفس حبس شده ش رو بیرون داد . این نامه چیزی جز یک شوخی احمقانه از طرف یکی که میخواسته سرکارش بزاره نبوده . همین الان با جیمین حرف زد پس چطور ممکنه ...
همینکه ادامه ی نامه رو خوند دوباره خون توی رگ هاش منجمد شدن ؛
مقتول سوم
نام : پارک جیمین
محل قتل : سئول ، ایته وان ، رستوران نامو
تاریخ قتل : 5 آوریل 2019 / ساعت 19:30
و الان ساعت هفت بود ...
تیزر فیکشن :
https://www.namasha.com/v/TjiriPZC