ازاینجا شروع میشه که سورج داره چادرروتزئین میکنه یهوچکوردادمیزنه میگه سورج کمک سورج میدوعه بیرون میبینه زوج ایموان کناراتیش نشستنومیخندن میگه چکورکجاس ویوان دادمیزنه سورج مراقب باش پشت سرتوببین سورج برمیگرده میبینه جناب روح پشت سرشه میره عقب میترسه بعدصدای خلخالایی که به پای چکوربسته رومیشنوه میبینه جناب روح چکوره.میره جلوبغلش میکنه میخوادببوستش همه تعجب میکنن بعدیهوچکورماسک وبرمیداره میگه سورج خجالت نکشیدی ونترسیدی که میخوای یه روح روببوسی. سورج میگه ادمای خوش شانس چنین روح خوشگلی گیرشون میاد( الهی ) بعدسوکورمیرن کناراتیش میشینن ایملی میگه اره ادمای خوش شانس به عشق حقیقیشون میرسن ویوان میگه مث توایملی.تمام