رودخانهی هیروسه
همچنان خروشان است و
سالهاست که آرزوی مرا با خود برده است
مینشینم بر لب رود
ریسمانی درون آب میاندازم
باشد که صید کنم عمر گذشته را
ولی آن خوشبختی از دست رفته
سالهاست که اینجا را ترک کرده است
حتی ماهی کوچکی نیست،
که به قلابم بیوفتد
و انتظار آن خوشبختی از دست رفته
خوشبختی روانِ رود را
ساکت میکند!"
-هاگیوارا ساکوتارو"