- تو بیا برو من نمیرم
اینو با لحن تحقیر امیزی گفت که بهم برخورد با صدای بلند برگشتمو گفتم:
- اولن فک نمیکنم اونقدرا صمیمی باشیم که بهم بگین تو ! ثانین شما برین بسهههههههههه
بسه رو از قصد کشیدمو پوزخند زدم
متین :بس کنین دیگه با هردوتونم میاد حرفی هم نباشه
اومدم بگم نه که با چشمای ملتمس یاس رو به رو شدمو گفتم باشه اونم دیگه حرفی نزد
دخترا سوار ماشین من پسرا هم سوار ماشین اون گوریل شدن تو راه دیدم هی گاز میده ولایی میکشه فک کرده خبریه! صبر کن نشونت بدم کیم یهو شروع کردم به گاز دادن اونم انگار فهمیده بود و پا به پای من گاز میداد درسته جنسیس داره اما خوب ماشین منم لگن نیس! یه ان پیچیدم جلوش که انچنان زد رو ترمز که از لاستیکاش دود میومد مریم و یاس از روی رنگ پریدشون میشد فهمید ترسیدن اما من داشتم تو دلم بهش میخندیدم حقشه پسره پرو ولی این بسش نیس بعدن اگه فرصت شد حالیش میکنم از تو ایینه قیافشو دیدم معلوم بود عصبانیه اصلا به من چه!!رسیدیم رستوران ماشینو پارک کردمو پیاده شدیم اونام پیاده شدن متین:
-ماشالله سحر خانوم عجب دست فرمونی !
دانیال پوزخند زدو گفت:هه به این میگن دیوونگی نه دست فرمون خوب!
باغیض بهش نگاه کردم اومدم جواب بدم که مریم گفت:
-بچه ها بریم دیگه الان غذاش تموم میشه
معلوم بود میخواد بحثو عوض کنه همه رفتیم داخل رستورانو رو یه میز 6 نفره نشستیم یاس روبه روی متین مریم روبه روی سهند منم روبه روی این گوریل انگوری دانیال ! اون 4 تا همش میخندیدن اما من این گوریل اصلا یه پوزخندم نمیزدیم بعد از نهار همه باهم خداحافظی کردنو من دخترا رو رسوندم و خودم رفتم خونه .