صادقانه بابت این چندوقتی که روانم بهم ریختست عذرخواهی میکنم. خودمم نمیدونم دارم بااینجا چیکار میکنم:)
.
من عمیقا معتقدم بعضی آدمایی که دوسشون داریم فکر میکنن به پولشون بیشتراز خودشون احتیاج پیدا میکنیم، ولی مگه ماجاویدانیم؟احتمالات بی پولی چی؟ درنهایت همیشه تو زندگی آدما یه وقتی هست در مستأصل ترین حالت خودشونن و اونجا چیزی که بدرد میخوره فقط محبت وانسان دوستیه. صداقت تو روابط آدمها خیلی مهمتراز چیزیه که مدام ازش فرار میکنن. آدم وقتی دروغ میگه همیشه ترس داره ولی وقتی صادقی احتمالا بعدا بخاطر خود قضیه حسرت میخوری، نه صداقته.
*چیزیکه دارم فکر میکنم بهش اینه که ما آدما هممون تو زندگیمون تله، طرحواره، تروما، زخم یا هرکی هر چی دلش میخواد اسم بذاره روش، داریم که نمیتونیم از پسش بربیایم. واقعیت اینه که روح آدما مثل گل برگ و جسمشون مثل شیشست.
همونطوری که کوچیکترین فشاری روی گلبرگ خط میندازه، حتی کوچیکترین ناراحتیا روان آدمو آزرده میکنه. از شیشه هم هرچی مراقبت کنی به همون اندازه عمر بیشتری میکنه. تو جوونی آدم با خودش میگه اینو بخورم، اینو امتحان کنم، اشکال نداره یه قهوه یا انرژی زای دیگه بخورم یا کم بخوابم. استایل زندگی ناسالم داشتن یجور راحتترین کاره، ولی همین قضیه یکم پیرتر میشی بدجوری از دماغت درمیاره. بدن آدمیزاد خودش یجور کارمای زندگی کردنه.
یا حتی در مورد روزمره، اینطوریه که زود برسم سرکار توبیخ نشم، زود برسم مدرسه که دعوام نکنن، زود برسم زود کارمو انجام بدم. زود نت وصل شه اینو بفرستم یا اونو ببینم.همه چی زود زودکی! شده.
یاد تکلیف کاشت لوبیای دبستان میفتم که داشتن صبر داشتن و دیدن یه نتیجه ی خوبو یادمون میدادن.
دلم براش تنگ شد. من آدم "به مرور زمانی" هستم. یعنی وقتی مریض هم میشم میگم خودش خوب میشه و صبر میکنم. یا درمورد فرصت دادن به آدمها، میگم اشکال نداره هممون اشتباه میکنیم. پس چرا انقد شتاب داشتن مهم شده؟ ما داریم زمان خودمونو با کی مقایسش میکنیم؟ اگر بجای اینکه ساعت 4برسم خونه و کارامو بکنم، 5رسیدم،آسمون به زمین اومده؟ چرا بابتش خودمو سرزنش کنم؟ کارامو سبکتر میکنم و میندازمشون واسه وقتی که زمان بیشتری دارم. درسته زندگی هامون زمانش محدوده، ولی من دلم میخواد تو محدودیت زمانی، یکم بیشتر برای آرامشم زمان بخرم.