جماعتی که به مقصد نمیرسند و منی که دچار یاس فلسفیام.
"یأس فلسفی اصطلاحی است که در فلسفه اگزیستانس، بیان شده است براین اساس انسان به جایی پرتاب شده و بی پناه و سرگردان در جهانی که از آن بیگانه است زندگی میکند و این همان زندگی پر از یأس و ناامیدی است."
اندوه زندگی های نکرده بر دوش و امکان زندگی های پیش رو در بغل، از این سو به آن سو دویدم
در حالی که نمیدانستم مقصد کجاست!
خواستم فریاد سر برآورم، صدایم را ربودند...
به قفس کوچکی انداختند،
دست کشیدم سوی اولین کسی که میدوید
دست ازمن کشید
و رفت
دومین را نشانه گرفتم
رفتم
بوی خون میداد...
زخم هزار گلوله بر تن
جای باتوم بر تنش گل داده بود
صدایش را به من داد
بدون کلمهای جان داد
روبهروی آینه خودم بودم!
سومین و چندمین نفر
من کلمه داشتم
و دستی که مینوشت
و صدایی که ازآن من شده بود
فریاد برآوردم
و امان از گلوله ی هزارو یکم...
:)
maybe
i was
me
!