دلم اندازه یه دنیا گرفته..
دیگه بریدم از همه چی و همه کی...
افسردگی اومده سراغم...منی که به یاسمین میخندیدم چون میگفت بریده ام..
با خودم میگفتم مگه میشه یه آدم دیگه هیعچ امیدی نداشته باشه؟نه بابا یاسی داره ادا در میاره...
اما الان خودم...
بریدم...
مهم نیس سرم تیر میکشه...
مهم نیس بد اخلاق شدم...
اون چیزی که داره روح و جسممو عذاب میده...
احساس پوچی منه...
دیگه هیشکی منو نمیخواد...
دیگه هیشکی و نمیخوام...
حتی خودمم خودمو نمیخواد...
من شدم اون آدمی...
که دنیا براش کوچیکه...
دیگه نمیخواد بره دنبال ناشناخته ها...
بره دنبال هدفش..
دیگع حتی نمیخواد زندگی کنه...
میخوام راهی بشم...
کسی که دیگه برای بهترین کس زندگیش مهم نیس...
دیگه دختر خاله اشم مث قبل نمیخوادتش...
خانوادش از دردش نمیدونن و نمیفهمنش...
چرا باید زندگی کنه؟
بزارین برم ازین دنیا...
دیگه نمیکشم خسته ام...