تو نیستی همهش شبه. هی زمستونه. غروب جمعهست. بیخوابم ساعت دوی صبح و نخ آخر سیگاره. از اونور شهر کوبیدم اومدم اینور شهر واسه خاطر کافهای که بستهس. تو نیستی بستنی آب میشه. تهدیگ میسوزه. هندونه سفیده. کلیدی که کپی کردم درو باز نمیکنه. جای حساسِ شعار اسپری تموم میشه. آستین تیشرتم گیر میکنه به دستگیرهی در. توی تاکسی طرف آفتاب میشینم. صدام وسط ویس گرفتن دورگه میشه. عضلهی پشت پام تو خواب میگیره. تو نیستی رُمانی که سه ماهه دارم میخونم بد تموم میشه. بازیگر اصلی سریال مورد علاقهم میمیره. گربهی غریبهای که توی خیابون ناز میکنم برام شاخ و شونه میکشه. جورابم توی مهمونی سوراخ میشه. لای در مترو میمونم. کیوب آخر سودوکو یه هفت اضافهست میفهمم همهش غلطه. کتونیای که تازه خریدم پامو میزنه. تو نیستی ضدحاله؛ همهچی. زندگی. این خونه. حتی من به این قشنگی، تو نیستی ضدحالم.
-آبانِدی