پرسیدی... گناه مان چیست...که هرگز سهم هم نشدیم...
گفتم... شاید عاشقی...شاید این که عاشقیم گناه است...
گفتی... نه...نه اینکه عاشقی شد گناه ما...گناه مان...قسمت مان بود...که قسمت همدیگه نبودیم....
میرویم آهسته و آرام...در یکی از همین روزای طولانی...در سکوت و تنهایی...ناگفته و خاموش...آنی و شاید لحظه ای...و بعدش...میبینی...آه دگر نیستیم.
.
.
.
و دوست دارم این میکس دلی ناقابل رو به... مانترا مهربونم..... حدیث قشنگم(HADIS).... ثمین نازنیم(Blueberry).... و سالی عزیزم(SALISOOK)...تقدیم کنم.
امیدوارم به دلتون بشینه....
1402/12/14