لوکاس: توی جنگل رو گشتی؟
رینو: اونجا نبود
سلتی: داخل کوچه هم نبود
بورتون: دور میدونم نبود
نامیکو: من مغازه های مختلف رو هم دیدم
لوکاس: دقیقا شما الان چرا دارین دنبالش میگردین؟
نامیکو: از بیکاری
یوکی: تو بیکاری من که بیکار نیستم
نامیکو: نه بابا! چیکار داری دقیقا؟
یوکی: کلی رو سرم کار مونده
سلتی: جای دیگه ایم مونده بگردیم؟
کلاد: هه معلومه
سلتی: کجا مونده عقل کل؟
کلاد: بالای درختا و خونه ها رو هم دیدی خواهر گرام ؟
سلتی: خواهر گرام ، خواهر گرام نکن که…
کلاد: باشه خواهر گرام
سلتی میخواست کلادو بزنه که لوکاس نگهش داشت: بعدا میتونی خفش کنی اما الان باید دنبال سارادورا بگردیم
سلتی: راست میگی…
کلاد: من غیرتی شدم، از هم فاصله بگیرید!
کلاد سلتی رو ٢ متر از لوکاس دور کرد، از اونور یکدفعه نوربرن چسبید به سلتی
کلاد: میخوای اینجوری کنی؟ باشه…
و کلاد بلایی سر نوربرن اورد که حتی فکرشم نمیکنید
بورتون: زود باشید بریم!
کلاد: اول باید دسته بندی بشیم
بورتون: پس… نامیکو با لوکاس من با دنیرا
دنیرا: در اصل اسمم الکسه
بورتون: من با الکس کلاد با نیکولاس
نیکولاس: یا خدا…
کلاد لبخند شیطانی زد
بورتون: رینو با اون پسره
جک: من؟
بورتون: اره
جک: یه پرحرف بهم افتاد
بورتون: در اخر هم یوکی با سلتی… کس دیگه ای جا موند؟
دنیل: من
بورتون:اها تو با نوربرن
نوربرن: من میخوام با سلتی باشم
لوکاس و کلاد همزمان با هم گفتن: غلط کردی
نوربرن: خیلی خب…
دنیل: یکی جاشو با من عوض کنه!
همه با شنیدن این حرف سریع پخش شدن
دنیل: ٣ متر ازم فاصله بگیر
نوربرن: تو ام ازم فاصله بگیر
دنیل و نوربرن هم راه افتادن
سلتی و یوکی رفتن سمت خونه ای که مثل خونه های توی فیلم ترسناکا بود
یوکی: اینجا خیلی مشکوکه
سلتی: من که رفتم داخل
یوکی:وایستا اروم حرکت کن
سلتی:ولش کن
سلتی دویید رفت داخل خونه
یوکی: خیلی سرکشه
پشت سلتی رفت داخل خونه
سلتی: ووییی چقدر ترسناکه
یوکی: یواش پاتو نزار رو اون!
سلتی پاشو گزاشت رو سوسک و لهش کرد
یوکی: اَییییی
سلتی: بیخیال
یوکی: چندش
سلتی مستقیم رفت سمت پشت بوم و یوکی هم دنبالش اومد
یوکی: اینجا چیزی نیست
سلتی: اونجا رو!