تا اینکه جونگ بوم سکوتو شکست :فکر کنم یه تیکه رو اشتباه زدی
+بله؟
_درس امروزو میگم فکر کنم یه تیکه شو اشتباه زدی
+جدا؟! کدوم تیکه
_اون تیکه ای که... اصن بیا دوباره بزنش
+باشه
از جام بلند شدمو پشت پیانو نشستم و شروع به زدن کردم که یه دفه یه تیکه اشتباه زدم و جونگ بوم نشست کنارم و دوتا دستاشو گذاشت رو دستام و بامن شروع به پیانو زدن کرد و اون تیکه رو دوباره اما اینبار درست، زدم، صدای پیانو تو کل کلاس پیچیده بود و باد خیلی موزیانه و عاشقانه پرده های بلند پنجره رو تکون میداد و عطر گلای رزی که تو باغچه ی حیاط آموزشگاه بودنو با خودش به داخل کلاس می آورد غرق لذت بردن از اون فضا بودم که یهو متوجه ی نگاه خیره ی جونگ بوم روی خودم شدم و منم به چشاش خیره شدم.
واای تو یه لحظه احساس کردم توی دلم خالی شد، احساس میکردم صورتم داره گُر میگیره، حتما حسابی قرمز شده بودم
حالا که به هم اعتراف کرده بودیم و از احساس هم خبر داشتیم خیلی برام سخت بود که مثل قبل باهاش رفتار کنم برای همین نگاه خیره مو ازش گرفتم و گفتم:ممن...دیگه باید برم پس فردا میبینمت
همین که از جام بلند شدم جونگ بوم با دست راستش، دست چپمو گرفت و منو دوباره نشوند، سرمو چرخوندم طرفش و با تعجب و استرس بهش نگاه کردم، جونگ بوم آروم مچ دست چپمو ول کرد و بهم نزدیک شد، نزدیک و نزدیک تا اینکه فاصله ی بینمون اندازهی یه بنده انگشت شد. دستامو از استرس مشت کرده بودم و به سختی آب دهنمو قورت میدادم، جونگ بوم  دستاشو بالا اورد و آروم نزدیک صورتم کرد و با دستاش صورت منو گرفت و چند لحظه تو چشمام زل زد و بعد صورتشو بهم نزدیک کرد. منم چشمامو بستم و لبامو  محکم به هم فشردم. اما هیچ گرمایی رو رو لبم احساس نکردم بلکه گرمارو رو پیشونیم احساس کردم. وقتی جونگ بوم پیشونیم بوسید و صورتشو عقب برد با لبخند زل زد تو چشمامو گفت:خیلی دلم میخواست همون جاییه سفت بسته بودیسو ببوسم امااا چون الان تو یه محیطی مثل مدرسه ایم نمیتونم بیشتر از این پیش برم، ببخشید سوجین
+وای خداااای من نباید اینجوری میشد، نباید
تو اون لحظه فقط میخواستم از اونجا و از جونگ بوم فرار کنم چون حسابی خجالت زده شده بودم. صورتمو از تو دستای جونگ بوم در آوردمو از جام بلند شدم و از آموزشگاه زدم بیرون و با تمام سرعتی که داشتم ازش دور شدم .