سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۰۲/۱۹
از کلاس زدم بیرون یعنی عاشق خودمم بازیگری بیستههههههه این پدرام دوست نیماست تو دبیرستان باهم بودند خیلی جورن ماهم احساس خواهر برادری میکنیم واقعا پسر خوبیه چشم پاکه..
-بسه چقدر حرف میزنی
-وجی جون حالم خوبه حال خوشمو بهم نریز
-این چه کاری بود کردی؟؟
-حقشه دلم خنک شد تا اون باشه با سحر ارمان کل نندازه اه اه پسره ایکپیری
-ادم نیستی اصلا بی تربیت بی شخصیتی اصلا گمشو نبینمت قهرمم!
-به جهنم
اه اه اه برا من شده مثه مادر بزگا ^^کارت خیلی بد بود^^ برو بابا ایش همه وجدان دارن مام وجدان داریم رفتم نشستم رو نیمکت تا اون دوتا بیان بعد از 5 دقیقه بالاخره اومدن
مریم:رات داد؟؟
با لحن شیطونی گفتم:یسسسسسس
یاس :چجوری؟؟
من:عذرخواهی کردم^_^
معلوم بود تعجب کردن چون باهم گفتن:تو؟؟؟
-وامگه چمه؟؟ دلیل داشتم
هردو:چه دلیلی؟؟
-گروه کرشدینا بشینین تا تعریف کنم
کل ماجرارو گفتم بعدم عکسو بهشون نشون دادم مریم که دیه داشت خفه میشد از بس خندیده بود و گفت:
-وای سحر خوب حالشو گرفتی بیگ لایک
-درس پس میدیم استاد
یاس هم گفت:خخخ بازیگریت تو حلقم