یه اکیپ پسر تا دیدن میخندیم گفتن:
-اییییییییی ژوننننننننننننننننننننننننن حالا که اینقدر خوشید شب بیاید پیشمون تا حال ماهم خوش شه
وای خدا به یاس نگاه کردم عصبی نیست جز اینکه یه پسر بهش تیکه بندازه یا یه چیزی بگه حالام داره با غیض نگاشون میکنه بعدم با صدایی که بیشتر به فریاد شبیه بود گفت:
-گمشید نکبت های عوضی برید به دوست دخترای رنگاورنگتون بگین بیان پیشتون هیز های کثافت یه کاری نکنین بدمتون دست حراست پدرتونو دربیارن
یکیشون چند قدم اومد جلو که گفتم:
-هوی عمو کجا یه قدم دیگه بیای جلو همچین میزنمت از تولدت پشیمون شی
که دوباره اومد سمتمون و گقت:
-د جوج ریز میبینمت بیا دیگه د بیا بزن
هر هر هر فک کرده لغز میخونم 5 سال دفاع شخصی رفتم تو ستادم اموزش دیدم حالا ببین از اونجایی که با پاشنه بلند نمیتونم راه برم اسپرت میپوشم چه بهتر! در گوش مریم گفتم :
-زنگ بزن حراست بگو برامون مزاحمت درست شده فقط زود
بعدم استینامو زدم بالا مقنعمو سقت کردم دکمه پایین مانتومم باز کردم وخیز برداشتم سمتش نمی دونم خوشبختانه یا بدبختانه جای خلوت دانشگاه بودیم خوشبختانه چون کسی نبود ببینه ابروم بره بدبختانه چون هیشکی نبود کمکمون کنه اون دوتام حمله کردن سمتن ای وای این چوب از کجا پیدا کرد قشنگ حریف هرسه تاشون بودم که نمیدونم یهو چیشد حواسم پرت شد و درد بعدی تو سرم پیچید و بعدم تو پام وای نه خدایا من ارزو دارم سرم گیج رفت دستمو بردم پشت سرم و گرمی مایعی رو حس کردم و بعدم افتادم رو زمین و تنها صدای جیغ های سارا و اتوسارو فهمیدمو دنیا سیاه شد