سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۱۰/۱۷
سارادورا: اما اون…
لوکاس: اون نبود، اون شیطانی که اون موقع دیدم نبود
بورتون: داره بهوش میاد…
سلتی اروم اروم چشماشو باز کرد
کلاد: سلام خواهر گرام
سلتی که هنوز متوجه کلاد نشده بود گفت: سلام
بعد از چند لحظه تازه متوجه کلاد شد
سلتی: تووووووووو رو میکشمممممممم
کلاد: گناه دارم نکن!
سلتی یقه کلاد رو گرفت و گفت: تو باید همههههههه چیزو بگی ، تو هیچی درمورد گیریسور نگفته بودی هیچی درمورد میتیلزا نگفته بودی و همینطور نگفتی که یه میتیلزی! مامانم همینطور زود باش توضیح بده
کلاد چشماشو بست و گفت:آه من سزاوار سرزنشم
بعد چشماشو باز کرد و زبونشو اورد بیرون: شوخی کردم
سلتی: الان دیگه کاملا متوجه شدم که باید بکشمت
کلاد فرار کرد. سلتیم پشتش شروع کرد به دوییدن: وایستا! وایستا! جرات داری وایستا!
بورتون: واقعا اینا خواهر برادرن؟
نامیکو: سوال منم همین بود
بعد از یک ربع دنبال دنبال بازی سلتی خسته شد
کلاد: الان خیلی خوب نیستی میتونی یه وقت دیگه خفم کنی
سلتی: خیلیم خوبم… تا خفت نکنم بیخیال نمیشم
کلاد دستشو گزاشت رو شونه ی سلتی ، سلتیم محکم زد رو دستش
کلاد: اخ
سلتی: خودتم میدونی از این حرکت متنفرم
کلاد دو تا دستشو گزاشت رو شونه ی سلتی و این بار سلتی چنان محکم زد روی دستش که کلاد چند متری پرید هوا
کلاد: اخ… چرامحکم تر زدی؟
سلتی: چون ایندفعه دو تا دستتو گزاشتی
لوکاس: اهم اهم
کلاد: چته؟
لوکاس: یا تو میگی یا اون
کلاد: اها راست میگی… پس خودت بگو بهش ، تا تو باشی دیگه جوگیر نشی!
لوکاس: بیا و خوبی کن
سلتی: چی شده؟
لوکاس: خب… باید یه چیزی بگم
نامیکو: این مسخره بازیا چیه اصلا خودم میگم ببین…