نمیدونم از کجا باید شروع کنم.. نمیدونم اصلا چطوری باید احساساتمو نسبت به این سریال بیان کنم ..سریالی بود که زخم عمیق دوها واقعا بهم منتقل شد .. حسش کردم ... قلب شکسته ی دوها رو لمس کردم ...دوهایی که تو تاریکی مطلق گیر افتاده بود ولی بازم دلتنگ عشقش بود / دوهایی که در حال مرگ بود بازم نگرانن عشقش بود / و اونجایی که همه بهش میگفتن بمیر اما عشقش تنها کسی بود که بهش گفت زنده بمون...و دوها جمله ی خیلی دردناکی گفت (اونی که اطرافمه بهم میگه بمیر و حالا اونی که اومده منو بکشه بهم میگه زندگی کن) ....با لحظه به لحظه ی ناراحتی دوها قلبم درد گرفت و با گریه هاش گریه کردم...در کل کلمات نمیتونن عشق رو توصیف کنن و همچنین حس من به این سریال ......این سریال تا همیشه تو قلبم موندگاره.....^^