سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی

پارت 2

ادامه
https://www.namasha.com/v/hLUCbjJp پارت 1
لبه چاقو رو روی پوست سبزش گذاشتم . اروم اروم از روی نافش چاقو رو بالا اوردم . پوستش مور مور شده بود . ترس قبل مرگ . لبه چاقو رو به لبش چسبوندم .
_موهای بلوند با پوست سبزه . . . میدونستی بد ترین ترکیب ممکنه؟
دست و پای بستش رو ازاد کردم . قبل از اینکه تکونی به خودش بده مچ پاشو گرفتم و محکم کشیدمش تا سرش توی وان فرو بره . سرشو گرفتم ومحکم فشار دادم .دست و پا میزد و منم میخندیدم .
-داری خفه میشی نه؟ میترسی نه؟ این همون ترسیه که موقع از دست دادن ویکتور داشتم .
موهای بلوندش رو توی دستم گرفتم و سرشو کشیدم بالا . نفس نفس میزد و سرفه میکرد . ارایش غلیظش زیر اب پخش صورتش شده بود .
-قیافت خیلی حال بهم زنه . با یه کیلو ارایش و تزریق شدی یه هرز*ه .
-التماست میکنم . . . منو نکش . . . خواهش میکنم بهم رحم کن .
لبخند بزرگی رو لبم نقش بست
-بیشتر التماس کن . بیتشر .
-هر چی میخوای بهت میدم . . . پول . . . ماشین . . . خونه . . . ویکتورم بهت میدم . .. از زندگیت میرم بیرون . . . بهم رحم کن .
از سرمای اب و یخ مثل بید میلرزید . اما هنوزم کافی نبود .
-فک کردی به اینا اهمیت میدم؟ تنها چیزی که میتونه روحم رو اروم ببخشه دیدن جن*ازه تیکه پاره شده تو و ویکتوره .
دوباره سرشو توی اب سرد وان فرو بردم .
- وقتی توی بیمارستان به خاطر مشکلا روانی بستری بودم کدومتون اومدین دیدنم؟ با اینکه دوستام بودین ! با اینکه میدونستین دلیل خود زنی و افسردگیم خودتونین ! میدونستین دارم چی میکشم و با این حال هیچکدومتون حتی اظهار ناراحتی هم نکردین .
سرشو بیرون اوردم . رهاش کردم و استین هودیم رو بالا زدم .
-ببین . . . این زخمارو ببین . . . هنوزم جاشو مونده . . . هنوزم جای بخیه هام مونده . . . به خاطر این زخما نمیتونم لباسای خوشگل بپوشم . . . نمیتونم برم مهمونی . . . به خاطر تو ویکتور نمیتونم خودم باشم . . . تو دلیلی بودی که ویکتور زندگیم رو تبدیل به جهنم کرد . . . حالا من جهنمی میشم که هر دوتون رو میسوزونه
مچ دستشو گرفتم و سمت خودم کشیدم .
-حتی با اینکه لاغر مردنی هستی بازم انگشتات زشتن.
چاقو رو از مچ دستش گذاشتم تا اخر ساعدش کشیدم . یه زخم عمیق . درست مثل زخم من
دستشو ول کردم . رفتم سراغ ساتوری که کنار وان گذاشته بودم . رزالین دستشو گرفته بود . زجه میزد .