... شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا (س) خواند که رمز عملیات هم نام مقدس ایشان بود.برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت! هیچ مجروحی ناله نمی کرد! گویی همه چیز ردیف و مرتب شده بود.
به هر طرف که نگاه می کردی آرامش موج می زد!قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می شد،همه آرام شده بودند!
خواندن ابراهیم تمام شد.یکی از خانم دکترها که مُسن تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد.خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود.
آهسته گفت:تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوون ها!بعد نشت و سر ابراهیم را بوسید!قیافه ابراهیم دیدنی بود.گوش هایش سرخ شد.بعد هم از خجالت ملافه را روی صورتش انداخت.
ابراهیم همیشه می گفت:بعد از توکل به خدا،توسل به حضرات معصومین مخصوصا حضرت زهرا (س) حلال مشکلات است.
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
برای ملاقات ابراهیم رفته بودیم بیمارستان نجمیه.دور هم نشسته بودیم.ابراهیم احازه گرفت و شروع به خواندن روضه حضرت زهرا (س) نمود.دو نفر از پزشکان آمدند و از دور نگاهش می کردند.با تعجب پرسیدم:چیزی شده!؟ گفتند:نه،ما در هواپیما همراه ایشان بودیم.مرتب از هوش می رفت و به هوش می آمد.اما در آن حال هم با صدایی زیبا در وصف حضرت مداحی می کرد.